سوگنامه یاس متن در مورد حضرت زهرا(س)(خاله عسل)

سوگنامه یاس متن در مورد حضرت زهرا(س)(خاله عسل)

فاطمه زهرا علیها السلام در بیستم جمادی الاولی سال پنجم بعثت (1) به دنیا آمد . آن کوثر الهی در زمانی چشم به جهان گشود که طوفانی ترین روزگار پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بود و امواج مهیب حوادث و تلخیها، زندگانی رسول خدا صلی الله علیه و آله را در چنگال خویش درهم می فشرد . فاطمه علیها السلام از همان لحظه ای که چشم به زندگی باز کرد با مشکلات و فضای سخت و تنگ دست به گریبان گردید .

هنوز تقریبا دوساله بود که همراه پدر گرامی و مادر مهربانش در محاصره اقتصادی کفار قریش قرار گرفت و سه سال در شعب ابوطالب در تحمل سخت ترین شرایط گرسنگی و مشکلات شرکت داشت .

در سال دهم بعثت (2) یعنی اندکی پس از نجات از شعب (3) ، مادر گرامی خویش را - که رنجهای ده سال مبارزه و به ویژه تحمل سختیهای محاصره اقتصادی رنجورش ساخته بود - از دست داد و از آن پس تنها فاطمه علیها السلام بود که جای خالی مادر را در کانون خانواده پر می کرد .

خدیجه همسر پیغمبر صلی الله علیه و آله از دنیا می رود و فاطمه علیها السلام که کودکی نورس و سرگرم بازی است همینکه گریه و بی تابی پدر را در مرگ مادر می بیند، در غم و اندوه فرو می رود و در مرگ مادر اشکها می ریزد و این مصیبت و اندوه بزرگ در دل فاطمه علیها السلام تاثیر عمیقی می بخشد و تا پایان عمر از او جدا نمی شود (4) .

وفات خدیجه هرچند برای فاطمه سخت رنج آور و مصیبت بار بود اما بیش از پیش او را درکنار پدر و در دامان تربیت پیامبر صلی الله علیه و آله قرار داد .

رحلت پدر

سخت ترین و جانگدازترین روز تاریخ زندگانی فاطمه علیها السلام روزی است که پدر وی از دنیا رفته است، از آن ساعت که پیامبر صلی الله علیه و آله در بستر بیماری افتاده تا هنگامی که چشم از دنیا فروبسته است، زهرا علیها السلام، کمتر از بالین پدر جدا می شد . تاثر و ناراحتی فاطمه علیها السلام وقتی شدت یافت که پدرش خبر مرگ خود را به او داد، ولی گویا پیامبر در این لحظه هم نمی توانست دختر خود را اندوهناک و دل شکسته ببیند، زیرا به او مژده داد که تو نخستین کسی هستی که به من خواهی پیوست (5) .

سرانجام پیامبر صلی الله علیه و آله که پشتوانه محکمی برای زهرا علیها السلام بود از دنیا رفت . چگونه زهرای مرضیه علیها السلام می تواند جای خالی او را ببیند؟ شدت اندوه زهرا علیها السلام در فراق پدر آن چنان بود که هر چیز نشانی از پیامبر صلی الله علیه و آله داشت او را گریان و بی طاقت می ساخت و تا زنده بود در غم فقدان او نالان و گریان بود . امام باقر علیه السلام فرمودند: «ما رؤیت فاطمة علیها السلام ضاحکة قط منذ قبض رسول الله صلی الله علیه و آله حتی قبضت; (6) فاطمه علیها السلام پس از وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله هرگز خندان دیده نشد تا اینکه بدین حال از دنیا رفت .»

بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله

فاطمه علیها السلام بعد از رحلت پدر گرامیش 75 روز یا 95 روز (7) بیشتر زنده نماند، در این مدت کوتاه چه مصیبتها و آزار و اذیتها که از امت پیامبر ندید و چه بی احترامیها که در حق او و شوی مکرمش علی علیه السلام روا نداشتند . مناسب است توصیف این ایام را از زبان خود حضرت بشنویم:

بی بی دو عالم می فرماید:

صبت علی مصائب لو انها

صبت علی الایام صرن لیالیا (8)

یعنی [بعد از رحلت پدرم] چنان مصیبتهایی بر من فرریخت که اگر بر روزهای روشن فرود می آمد، به شبهای ظلمانی و تاریک تبدیل می شد .

او از غربت اهل بیت علیهم السلام در میان امت اسلام چنین شکوه می کند: «فهیهات منکم وکیف بکم وانی تؤفکون; این کارها از شما بعید بود، چگونه چنین نمودید و به کجا بازمی گردید؟»

و در ادامه فرمود:

«نصبر منکم علی مثل خز المدی ووحز السنان فی الحشی; ما در برابر [این همه آزار و اذیتهای] شما صبر پیشه می داریم به مانند صبوری آن کس که خنجری بر گلویش خلیده و تیغ سنان بر دلش نشسته است .»

شگفتا چقدر فاطمه علیها السلام آن یگانه یادگار پیامبر رافت و مهربانی از زندگانی در میان چنان مردمی خسته و آزرده شده بود که در عنفوان جوانی مرگ را بر حیات ترجیح می دهد و از خدای متعال تمنای خلاصی می نماید: «خدایا مرگ مرا زودتر مقرر فرما; زیرا زندگی دنیا بر من تیره و تار شده است .» (9)

آری در این مدت بسیار کوتاهی که بعد از وفات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دخت رسالت در میان امت بود، چنان عرصه زندگی را بر او و شوهر و فرزندانش تلخ و سخت نمودند که علی علیه السلام بعد از دفن او با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله چنین اندوهش را درمیان می گذارد:

«وستنبؤک ابنتک بتظافر امتک علی وعلی هضمها حقها، فاحفها السؤال واستخبرها الحال فکم من غلیل معتلج بصدرها لم تجد الی بثه سبیلا; (10) به زودی دخترت با تو باز خواهد گفت که پس از تو امتت با وی چه روا داشتند . از او سؤال نما و شرح حال بخواه تا پرده از راز دل فرو اندازد و شرح حال را با خون دل بر تو بازگو سازد .»

یاس در آتش

پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله در آن هنگامه غم و اندوه در حالیکه حضرت علی علیه السلام و خانواده اش مشغول تجهیز و تدفین پیامبر صلی الله علیه و آله بود، کودتاچیان منافق و دنیاپرست در سقیفه جانشینی رسول اکرم صلی الله علیه و آله را غصب نمودند و از مردم بر این خلافت نامیمون بیعت گرفتند . تنها پایگاهی که به آسانی موفق به فتح آن نشدند خانه وحی بود . آنان خوب می دانستند که خلافتشان بدون بیعت آنان استحکام ندارد و لذا تصمیم گرفتند که ولی و جانشین بر حق پیامبر صلی الله علیه و آله را احضار و از او بیعت بگیرند .

بر این اساس به «قنفذ» گفته شد: به نزد علی علیه السلام برو و بگو: خلیفه رسول خدا صلی الله علیه و آله از تو خواسته که برای بیعت درمسجد حاضر شوی . قنفذ چندین مرتبه نزد حضرت علی علیه السلام رفت و آمد کرد، ولی آن حضرت از حضور نزد خلیفه امتناع ورزید . یکی از سرکردگان کودتا به اتفاق خالد بن ولید و قنفذ و جماعت دیگری رهسپار خانه حضرت زهرا شدند . او در خانه را کوفت و گفت: ای علی! در را باز کن . فاطمه علیها السلام با سر بسته و تن رنجور از مصیبت رحلت پدرش پشت در آمد و فرمود: با ما چکار داری؟ چرا نمی گذاری به کار خودمان مشغول باشیم؟ چرا دست از ما برنمی داری، با اینکه عزادار هستیم؟

او بانگ زد: در را باز کن والا خانه را آتش می زنم . (11) فاطمه علیها السلام هر چه او را نصیحت کرد، او از تصمیم خود منصرف نشد . سپس آتش طلبید و در خانه را آتش کشید، آنگاه در نیم سوخته را فشار داد و بدن نازنین فاطمه علیها السلام بین فشار در و دیوار قرار گرفت . (12) »

جریان جنایت را از زبان خود این کودتاچی بشنوید: «به فاطمه که پشت در بود گفتم: اگر علی از خانه [برای بیعت] بیرون نیاید، هیزم فراوانی به اینجا بیاورم و آتشی برافروزم و خانه و اهلش را بسوزانم، و یا اینکه علی را برای بیعت به سوی مسجد می کشانم . آنگاه تازیانه قنفذ را گرفتم و فاطمه را با آن زدم و به خالد بن ولید گفتم تو و مردان دیگر هیزم بیاورید و به فاطمه علیها السلام گفتم خانه را به آتش می کشم . . . هماندم دستش را از در بیرون آورد تا مرا از ورود به خانه بازدارد، من او را دور نموده و با شدت در را فشار دادم و با تازیانه بر دستهای او زدم تا در را رها کند، از شدت درد تازیانه، ناله کرد و گریست، ناله او به قدری جانکاه و جگرسوز بود که نزدیک بود دلم نرم شود و از آنجا منصرف شوم . ولی به یاد کینه های علی و حرص او بر کشتن قریشیان (مشرکین) افتادم . با پای خودم لگد بر در زدم، ولی او همچنان در را نگه داشته بود که باز نشود . وقتی که لگد بر در زدم صدای ناله فاطمه را شنیدم که گمان کردم این ناله مدینه را زیر و رو کرد . در آن حال فاطمه می گفت: «یا ابتاه، یا رسول الله، هکذا یفعل بحبیبتک وابنتک، اه! یا فضة الیک فخذینی فقد والله قتل ما فی احشائی من حمل; ای پدرجان! ای رسول خدا! بنگر که این گونه با حبیبه و دختر تو رفتار می شود . آه! ای فضه بیا و مرا دریاب که سوگند به خدا فرزندم که در رحم من بود کشته شد .»

در عین حال در را فشار دادم، در باز شد، وقتی وارد خانه شدم فاطمه با همان حال روبروی من ایستاد ولی شدت خشم، مرا به گونه ای کرده بود که گویی پرده ای در برابر چشمم افتاده بود، چنان با سیلی روی روپوش به صورت فاطمه زدم که به زمین افتاد . . . . (13) »

تا در بیت الحرم از آتش بیگانه سوخت

کعبه ویران شد حرم از سوز صاحبخانه سوخت

آه از آن پیمان شکن کز کینه خم غدیر

آتشی افروخت تا هم خم و هم خمخانه سوخت

بالاخره علی علیه السلام را دستگیر کردند تا به جانب مسجد ببرند . حضرت زهرا علیها السلام هنگامی که به خود آمد، دید علی علیه السلام را به جانب مسجد می برند، شجاعانه پیش رفت، و دامنش را محکم گرفت و گفت: نمی گذارم همسرم را ببرید . قنفذ دید دست از علی برنمی دارد، آنقدر با تازیانه به دست نازنین دختر پیامبر صلی الله علیه و آله زد که بازویش ورم کرد . (14)

نخلی که شکسته ثمرش را نزنید

مرغی که زمین خورده پرش را نزنید

دیدید اگر که دست مردی بسته

دیگر در خانه همسرش را نزنید


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







برچسب‌ها:
[ شنبه 8 اسفند 1394برچسب:, ] [ 14:48 ] [ سادات ]
[ ]